زيباييهاي عاشورا
سرهاي بريده، كودكان كتك خورده، زنان آواره و دشتي پر از خون و خونابه... زينب پيشاپيش آوارگان و رقيه با پاهاي تاول زده، با چشماني خيره به سرهاي بالاي نيزه در ميان شماتت كوفيان راه شام را در پيش گرفتهاند. نميدانم چه بود ولي حتماً هماني بود كه زينب گفت. ما آدمهاي مادي و دنيوي نميتوانيم درك كنيم ولي زينب درك كرد و گفت:‹ هيچ نديدم مگر زيبايي› و اين چه زيبايي است كه گلوي برادر بريده باشد، فرزندان وداع كرده باشند، دستان ابوالفضل سروقامت قطعه قطعه شده باشد ولي زينب بگويد:‹ هيچ نديدم مگر زيبايي.›